علي كوچولوعلي كوچولو، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 25 روز سن داره

جوجه طلبه

شبانِ من

  يك عدد تي يا جارو يا هروسيله ي به عبارتي دراز وچند عدد مرغ و يه علي آقا كافيست تا پسرك ما جارو به دست و البته در آغوش ما دنبال اين مرغ هاي زبان بسته راه بيفتد وعبارت زيباي چوپانان محترم را كه از قرار گرفتن زبان بين دو لب وفشار هوا ايجاد ميشود(قابل نوشتن نيست خودتون امتحان كنيد)را سر دهد همين اتفاق خوشمزه كافيست تا ما را به اين نتيجه برساند كه پسرمان گوسفند نديده وگرنه چوپان قابليست... اين فن آقازاده جا افتاده بود كه الحمدلله به ليست شغل هاي مورد نظر اضافه شد... ------------------------------------------ چوپاني شغل شريفيست، شغل انبياست.... ...
28 اسفند 1392

آقاي همه فن حريف!

جيغ آن هم از نوع بنفـــــــــــــــش مهمان نا خوانده اين روزهاي ماست... ---------------------------------------------------------------------------------- ديروز تو روضه از دست جيغ هاي شما به اتاق پناه برديم ودر رو بستيم،ديدم آروم روي زمين دراز كشيدي و داري از زير در بيرونو نگاه ميكني....خندم گرفته بود وسط روضه از دست شما ورووجك... ---------------------------------------------------------------------------------- موس رو به زور مصادره ميكني وبعد خيلي شيك روي ميز كامپيوتر ميكشي، مثلا داري اداي مارو درمياري ماهم هوس ميكنيم مهندس صدات كنيم.... ---------------------------------------------------------------------------------- داشتم ب...
25 اسفند 1392

شکسته است دلم مثل پهلویت آری

باراني را عاشقم كه چترش را تو برسرم بگيري.. زير آن باران تند گرفتن چتر براي تو بازي بود وبراي من يك دنيا دل گرمي وآرامش.... پسرها در هرسني كه باشند حامي مادرشان هستند... يا زير باران رحمت الهي يا زير باران تازيانه وسيلي.... يا با چتر يا با دستان كوچكي كه حايل بين مادر است وضرب دست چهل مرد نامحرم... ----------------------------------------------------- گردنت را ميشكست آنجا اگر عباس ب ود.... --------------------------------------------------- پارسال شب شهادت حضرت مادر شرهاني بودم چقدر فاصله است بين حال دلم امسال؛وحال دلم سال قبل   ...
24 اسفند 1392

اندر احوالات خواب نازت

شب قبل از خواب: علي آقا خوش حال وخندان در آغوش مادر...آرام آرام(شما بخوانيد باكلي كشتي گرفتن والتماس)به خواب ميرود طوري كه اگر مادرش دستشو از زير سرش برداره بيدار ميشه ودنبال مادرش ميگرده... موقع بيدار شدن حالا هروقت: مادر علي ،اينور بگرد،اون ورو بگرد پرسون پرسون كسي علي رو نديده؟؟؟ بله ديگه علي آقا در خواب رفتن جهان گردي ودور قمري اطراف سيارات كهكشان راه شيري... ______________ جوري غيبش ميزنه كه وقتي برا شير خوردن بيدار ميشه بايد توتاريكي دنبالش بگردم... تازگيام كه وسط خواب،بله دقيقا وسط خواب وبا چشمان بسته ميگيره ميشينه،بچم نميتونه براي چند ساعت متمادي بي حركت وبا يك حالت يكسان سر كنه پس كي ورووجك بازي در بياره؟؟؟؟ ...
22 اسفند 1392

لا يمكن الفرار من الغورتك

وقتي گوشي موبايل رو ميذاري كنار گوشتو صداهايي توليد ميكني... وقتي شارژري كه روي زمينه رو بر ميداري وميخواي اونو بزني تو پريز... وقتي دنبال خاله كوچيكه و اسكوترش ميكني وسوار ميشي وذوق زده ميشي.... وقتي كفه صندلي سالن انتظار بيمارستانو از جا ميكني... وقتي سي دي درايو رو كلا ويه تيكه از جا ميكني... وقتي انگشت كوچولوتو جلوي دهنت مياري وبه ما ميگي:هيس... وقتي با نور چراغ قوه روي در وديوار سايه بازي ميكني... وقتي كله سحر كه عمه كوچيكه  ميره سراغ درس ومشقش براش باي باي ميكني... وقتي نصفه شب وسط خواب يهو بلند ميشي وميشيني وچشمات هنوز بستس... وقتي هيچ جنبنده اي از دست جناب عالي در امان نيست وما بايد همه جنبندگان ونا جنبندگان رو...
21 اسفند 1392

دور از من وبا من

اينكه تا برگردم نفسم هر لحظه به شماره مي افتد و ضربان قلبم تند وكند ميشود... اينكه باديدن هر بچه اي درآغوش مادرش دلم برايت پر ميكشد... اينكه در ذهنم حالت را تجسم ميكنم... تمام دل شوره ودل آشوبه ام،نشانه اين است كه برايم سخت است ، خيلي سخت،اما... اما گلم من به اين نيم ساعت خلوت كردنهاي چند وقتِ دور يكبار نياز دارم...گاهي به تنهاييي نياز دارم... مرا سرزنش نكن اگر براي ساعتي تورا با مادربزرگهايت تنها ميگذارم؛چون وجدان مادرانه ام حسابي مرا سرزنش خواهد كرد....
21 اسفند 1392

دايي پر!

بله ديشب بالاخره يكي يه دونه دايي علي آقا هم به مرغ هاي حياط پدري پيوست... بانفس حق صاحب نفسي برادر كوچك تر ما هم رفت كه سر وسامان بگيرد... _________________________________ درتمام طول جشن كوچك مان علي آقا از هيچ گونه ورووجك بازي مضايقه نكرد،الحمدلله خانواده عروس جانمان هم دوتا دوقولو ي وررووجك داشتن كه بعداز اتمام مراسم ودر مسير خانه ماهمگي به درگاه الهي توبه نموديم كه چرا قدر ورووجك خودمان را نميدانيم...!!! _____________________________________ يه شلوار بند دار پوشيده بود پسرمون كه دكمه هاش شل بود (ديگه شما خودتون حديث مفصل بخوانيد از اين مجمل) ______________________________________ وقتي داشتيم از خونه عروس بيرون ميامديم انگ...
16 اسفند 1392

مرغ حياط پدري!

وقتي در عصر سرعت وارتباطات و هزاره سوم به پدر ما دوعدد مرغ هديه مي دهند(قصد بنده فقط مزاح بود دوستان گفتم كه بعدا نگيد؟؟؟)پسرك ماهم علاقه مند به مرغ وخروس شده و هوس مي كند هرروز صبح بعد از بيداري به سراغ جوجو هاي عزيز برود وبازي كند... از اونجا كه به مامان شجاعش رفته كه( اصلن از سوسك نمي ترسه ) پسرك مام هيچ گونه علايم ترسي از خودش در مواجهه با حيوانات جان دار اعم از اهلي وغير اهلي نشان نميده...* كلا پدر بزرگوار بنده ،درب خروجي آشپزخانه به سمت حياط خانه پدري،پسرك را سرذوق زايدالوصفي مي آورد... باپدر بزرگ جانش دنبال مرغ هاي بنده خدا ميكنند وكيف مي كنند... بااون انگشت كوچك اشاره اش به مرغ هاي بخت برگشته اشاره مي كند و جي جي سر مي دهد ك...
14 اسفند 1392

فذکّر انّ الذکری تنفع المومنین

دل خوش بود به اينكه تا به حال به فرزندش بدون طهارت و وضو شير نداده بود، شيرش  كه ميدهد سوره اي، آيه اي ،صلواتي، ورد زبانش هست... وقتي كه  اهل دلي گفت:  طهارت درون را دريابد كه موثرتر است از طهارت بيرون... انگار كه قلم حبط كشيده شد بر عملش،فروريخت... آري طهارت درون واجب تر بود اين را به خوبي ميدانست... طهارت بيرون نيز كم جهادي نيست،سهل نبوده... اما هردو دركنار هم كامل تر ،انسان ساز تر...
13 اسفند 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به جوجه طلبه می باشد